۱۳۸۷ مرداد ۱۰, پنجشنبه

دو خوشبخت

- من خوشبختم، امروز لبخند را بر لبانش نشاندم.
- من خوشبختم، او هر روز را با آرزوی تقدیم شادی به من آغاز میکند.

۱۳۸۷ مرداد ۹, چهارشنبه

روز تعطیل

امروز تعطیله، نشستم پشت PC که بنویسم.می خوام بنویسم برای خودم،
چون وقتی که دارم از تنهایی خفه میشم حسابی جواب میده.
دیشب دلم می خواست حرف بزنم، زنگ زدم به آقای مژه
که باهاش صحبت کنم، اما حرفامو نشد بگم. همش موند تو گلوم
بعدش شک کردم که اصلن حرفی برای گفتن داشتم؟؟؟
شایدم اینقدر تکراری بودن که روم نشد دوباره تکرارش کنم.
یه چیزای بی ربطی گفتم، در باره جزیره های بورا بورا
و جالب تر از اون در باره ی سوسک !!!!!!!!!!
گناهی آقای مژه....
آلان میدونم که یه عالمه دلم می خواست بهانه بگیرم، غر بزنم، دعوا کنم.
یه عالمه دلم میخواست گریه کنم، دلم میخواست...
حالا دیگه بهترم
نوشتن خوبه، عین گریه کردن آدمو سبک میکنه
امروز تعطیله، دلم میخواد برم خرید، میرم خرید...